ازدواج اجباری

پارت ۲۹


ویو ا.ت


جونگ کوک گفت که باهام میاد منم نخواستم که بهش جواب رد بدم چون هیونجین میگفت اگه رابطتون خوب نیس این کار کن اون کار کن منم حوصله ی حرف های چرت رو ندارم به طرف آشپزخونه رفتم که دو دقیقه بعد جونگ کوک هم اومد شروع کردم به قهوه درست کردن که جونگ کوک جا طلبانه گفت
جونگ کوک:تو چرا هیونجین رو بغل کردی مگه من بهت نگفته بودم هیچ کسی حق نزدیک شدن بهت رو نداره ها؟؟
ا.ت:ساکت شو الان میشنون
جونگ کوک:که ساکت شم شب حالیت میکنم فقط صبر کن و ببین جئون ا.ت
ا.ت:خواهیم دید جئون کوچولو!
که اومد از پشت دستاشو دور کمرم حلقه کرد و سرش رو داخل گردنم گذاشت که پسش زدم(از خداتم باشه زنیکه)و گفتم
ا.ت:مگه همین الان نگفتی که هیچ کسی حق دست زدن بهم رو نداره
جونگ کوک:من که شوهرتم
ا.ت:همون شوهری که به زور باهام ازدواج کرده به زور باهام ازدواج کرده هااا(چشماش پر از اشک شده)
جونگ کوک:چرا ... چرا داری گریه میکنی عشقم به خدا نمیخواستم ناراحتت کنم گلم ...عشقم ..
دیدگاه ها (۵)

ازدواج اجباری

ازدواج اجباری

ازدواج اجباری

ازدواج اجباری

Forest Vampire 2 ( Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خون...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

تکپارتی اسمات کوک درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط